تشکلهای صنفی و اتحادیههای ما به آن شکلی که باید رشد نکردهاند. این تشکلها به باشگاههایی تبدیل شدهاند که شورای مرکزی آنها دیگران را به اهرمی برای اعمال فشار و چانهزنی تبدیل میکند. در حال حاضر نخبگان خیلی کم در کار صنفی حضور مییابند و در مشارکت صنفی دلسردی و دلزدگی وجود دارد.
کار صنفی در ایران باید بازتعریف شود زیرا ساختارهای صنفی در ایران به درستی پایهگذاری نشده است. ما با تجمع نخبگان در رأس صنوف مواجه نیستیم. متأسفانه کسانی بیشتر به کار صنفی مشغول میشوند که در سینما بیکار هستند و از جایگاه صنفی برای پیشبرد مقاصد خود بهره میبرند و این چیزی است که بدنه صنف و حتی بدنه سینما را از صنوف دلسرد کرده است.
به حضور مافیا در سینمای ایران چندان اعتقاد ندارم. گردش مالی در سینمای ایران آنقدر هم حیرتانگیز نیست. پخش حدود ۱۰ درصد از کل فروش فیلمها را در اختیار میگیرد و این رقم از ۱۰ یا نهایتا ۱۵ میلیارد تومان فراتر نمیرود. این رقم در مقایسه با چیزی که ما به عنوان تجارت و گردش مالی جدی، مثلا در بخش صنعت مطرح کنیم، بیشتر به یک شوخی میماند. مافیا در جایی رشد پیدا میکند که در حقیقت سود کلانی در آن باشد؛ مثل بانکها و بیمهها. اینکه برخی اشخاص در مقایسه با دیگران از امکانات و اختیارات بیشتری برخوردار هستند، اینکه عدالت در اکران رعایت نمیشود، در همهی اینها هیچ شکی وجود ندارد. اما به مافیا، به آن شکلی که مثلا در «پدرخوانده» دیدهایم اصلا معتقد نیستم.
من هر دو دوره به آقای روحانی رأی دادم ولی این را میدانم که دولت ایشان هرگز به بخش فرهنگ و هنر اولویت نداده و نخواهد داد. اولویت دولتهای تکنوکرات مثل دولت مرحوم آقای هاشمی بخشهای اقتصاد و سیاست خارجی است. ناپلئون بناپارت میگوید، «اگر از مسیری رفتی و شکست خوردی، بار بعد که خواستی از آن مسیر بروی، یا فرماندهات را عوض کن، یا افرادت را، یا لااقل نقشهات را.» فکر میکنم با این افراد و مشاوران تکراری، نه آقای ایوبی و نه آقای حیدریان، هیچکدام قادر نیستند که تغییری را به وجود بیارند چون تغییر موقعی اتفاق میافتد که یا افرادشان عوض شود یا نقشهی راهشان.
ما هیچ فیلمی را نداریم که امروز بتواند ۱۰ میلیون مخاطب را به سالنهای سینما بکشاند. سینمای ایران برخلاف هالیوود بضاعت چنین کاری را ندارد. در این کشور ۸۰ میلیونی حتی پرفروشترین فیلمهای سینما هم مخاطب خاص محسوب میشوند. اگر فیلم کمدی بیشتر میفروشد معنایش این نیست که همهی مردم ایران کمدی دوست دارند. قشر کمی از جامعه مخاطب این فیلمها هستند. سینمای جریان اصلی به سمت تولید این فیلمها گرایش پیدا کرده. اما آنهایی که این نوع فیلمها را دوست ندارند باید چه کار کنند؟ بروند فیلم خارجی ببینند؟ برای سلیقهی آنها هم باید فیلم ساخت.
سینمای ایران صنعت نیست بلکه دورهمیست. مهمترین بحثی که طی سالهای اخیر با دوستانمان در شورای راهبردی داشتیم و بیانیه هم در خصوص آن صادر کردیم، صنعت سینما و پافشاری بر قانونی شدن آن است. سینمای ایران باید همان راهی را برود که صنعت گردشگری رفت. ما از دولت میخواهیم که سینما را صنعتی کند و سینمای ما را مشمول تمام مزایای صنعت کند. دولت میتواند لایحه آن را به مجلس بدهد و آنها با تصویب آن صنعت سینما را قانونی کنند. بعد از این همه چیز باید ذیل صنعت سینما بازتعریف شود. اگر ما صنعت را به رسمیت بشناسیم، باید آن را به بخش خصوصی واگذار کنیم و برای این کار به یک نهاد تهیهکنندگی قدرتمند، مسئولیتپذیر و پاسخگو نیاز داریم.
میدانید چرا چهار تشکل صنفی در تهیهکنندگی وجود دارد؟ چون اینها باید کمپانی تأسیس میکردند اما نتوانستند و دور هم جمع شدند و چهار گعده درست کردند. ما حتی در تهیهکنندگی هم نتوانستیم یک نهاد صنفی و مدنی را درست تعریف کنیم. از شوروی سابق خانه سینما را گرفتیم که فقط آنجا وجود داشت و الان دیگر نیست. نهادی مشابه خانه سینما در دنیا وجود ندارد. اینکه صنوف کارفرما و کارگری در یک نهاد کنار هم قرار بگیرند بیشتر یک شوخی است. صنف سینمادار با صنف دستیار کارگردان چه سنخیتی دارد که هردو در یک یونیون قرار بگیرند؟ صنوف کارفرما و کارگری در سینما باید از هم جدا شوند. تهیهکنندهها، پخشکنندهها و سینمادارها باید از باقی صنوف تفکیک شوند و به عنوان نهادهای پاسخگو و مسئولیتپذیر عمل کنند. صنوف کارگری نیز ذیل آنها بازتعریف شوند. دولت هم به تشکیلات بزرگ و گسترده برای اداره سینما نیاز ندارد. یک ساختمان دوطبقه در مرکز شهر و ۲۰ کارمند برای اداره سازمان سینمایی کافیست و بیشتر وظایف تعریفشده برای زیرمجموعههای سازمان سینمایی را میتوان به نهاد قدرتمند تهیهکنندگی واگذار کرد.
در دنیا جریانهایی به نام سینمای مستقل وجود دارد که با بودجه کم فیلم میسازند و مخاطب محدودی دارند. گاهی هم محصولات این سینما مثل «پروژه جادوگر بلیر» به فروش خیرهکننده دست مییابد. فیلمسازان مستقل مثل کنن لوچ و جیم جارموش جریانساز هستند و مخاطبان خاص خودشان را پیدا کردهاند. منظورم از سینمای مستقل، سینمایی نیست که در آن فیلمی را بسازی و به صورت تک سانس یا دو سانس در سینماها نمایش دهند و سه چهار نفر هم بروند این فیلم را ببینند. این سینما دورهمی است. منظورم یک سینمای حرفهای مستقل و غیراستودیویی است که مخاطبشناسی کرده باشد و در بخشی از مردم و مخاطبان ریشه داشته باشد. جریان مستقل غیر از این جعلی و محکوم به حذف است.
در خصوص فیلمهای توقیفی بارها گفتهام که اجازه دهید این فیلمها به نمایش درآید. اگر طبق گفته مسئولان، این فیلمها با واقعیت جامعه همخوانی نداشته باشد، مردم پالس منفی میدهند و فیلم فروش نمیکند. اما اگر واقعیت داشته باشد، مسئولان به جای توقیف فیلم به اصلاح خود بپردازند. متأسفانه سینمای ایران مثل حجره اداره میشود و یکی پشت میز مینشیند و میگوید فلان چیز مصلحت نیست. روزی باید به این برسیم که قانون جایگزین مصلحتاندیشی شود. دفترچهی مسخرهای که چاپ میکنند و پر از موارد تکراری و کلیگویی است باید جای خود را به قوانین حمایتی و نظارتی روشن و صریح بدهد که من فیلمساز بدانم راجع به چه چیزی فیلم بسازم و پرداختن به چه مواردی در فیلمها ممنوع است. برای مثال، باید بدانم که برای اینکه مشمول حمایت شهرداری شوم چه مواردی را در فیلمهای شهری لحاظ کنم. اما اینکه شهرداری چند میلیارد به یک فیلمساز بدهد تا فیلمی را بسازد، این رانت است.