ابراهیم ایرجزاد، کارگردان فیلم «تابستان داغ» همزمان با تحصیل در رشته کارگردانی با صدابرداری کار در سینما را آغاز کرد. او مسیری بیست ساله را پیمود تا فیلم اولش را ساخت؛ سال ٧۶ برای رشته کارگردانی سینما در هنرستان سوره مشهد ثبت نام کرد به موازاتش دوره کارگردانی را در انجمن سینمای جوان همان شهر پشت سر گذاشت؛ همچنین وی در دانشگاه سوره رشته کارگردانی تحصیل کرد و همزمان به واسطه کار در حوزه صدا به صورت عملی درگیر کار در سینما شد. ایرجزاد در نخستین فیلم سینمایی خود داستان دو خانواده از دو طبقه اجتماعی متفاوت جامعه را روایت میکند که در عدم مسوولیتپذیری وجه اشتراک دارند؛ قصه با دو خط موازی شروع میشود و درنهایت در یک نقطه با هم تلاقی پیدا میکند…
«تابستان داغ» فیلمی است که از حداقل استانداردهای سینمایی برخوردار است و با مجموعه بازیگران نامآشنا و عوامل حرفهای که داشت، توانست در ١٣ رشته نامزد دریافت سیمرغ از سی وپنجمین جشنواره فیلم فجر شود. گفتوگو با کارگردان فیلم از تجربه کار کردن با بچهها شروع شد و به خاطره همکاری با ناصر تقوایی رسید.
نخستین نکتهای که با دیدن فیلم شما به ذهنم رسید این بود که چقدرخوب روحیه و حالات کودکان خصوصا دختربچهها را میشناسید.
یکی از فیلمهای کوتاهی که چندسال گذشته کارکردم به نام «دوچرخهها، پدرها و سیگارها» پنج کاراکتر اصلی پسربچه داشت و من در آن فیلم کوتاه با کودکها کار کردم. تجربه این فیلم کوتاه خیلی به من کمک کرد در نحوه انتخاب کاراکترهای کودکم در فیلمنامه و نوع بازی گرفتن و برخوردم با بچهها…
خودتان فرزند دارید؟
(میخندد) هنوز نه…
اما انتخاب «پرهام» به عنوان کودکی منزوی که با بیمهری و بیتوجهی از جانب پدر و مادر مواجه میشود و همین طور بازی حسی و باورپذیری که هانیه داشت جالب توجه بود.
برای رسیدن به چنین فضا و انتخابهایی از زندگی خودم و تجربههایی که از کودکی داشتم تاثیر گرفتم و همینطور تحقیقاتی که در رابطه با کودکان داشتم و همینطور ساخت فیلم کوتاه «دوچرخهها، پدرها و سیگارها»؛ مضاف براینکه از تجربیات فیلمسازان دیگر هم که با کودکان کارکرده بودند، استفاده کردم مجموعه اینها راهنمای خوبی برایم شد تا به شکل مطلوبی بازیگران کودک فیلمم را هدایت کنم و بستری برایشان فراهم کند تا بازیشان باورپذیر به نظر بیاید.
کار کردن با کودکان به همان اندازه که شیرین است، دشواریهای خاص خودش را هم دارد. با این مساله چطور کنار آمدید؟
قبل از ساخت فیلم کوتاه «دوچرخهها، پدرها، سیگارها» از همکاری با بچهها هراس داشتم. زمان ساخت آن فیلم تعدادی از دوستان مرا ترسانده بودند که کار با بچهها چند شب پشت سر هم سخت است و شاید نتوانند آن بازی مطلوب را ارایه دهند. حتی مرا ترغیب کردند با تغییر فیلمنامه زمان فیلمبرداری را از شب به روز تغییر دهم. اما خوشبختانه سر همان فیلم کوتاه همکاری خوبی با بچهها شکل گرفت و اعتماد به نفس من هم بالا رفت. اتفاقا کاراکتر اصلی آن فیلم پسر ١٠سالهای بود که تا حالا جلوی دوربین نرفته بود.
با این تفاسیر به نظر میرسد بدتان نیاید در کار بعدیتان هم با کودکان همکاری کنید؟
نه لزوما؛ اما اگر کاراکتر کودک در فیلمنامه باشد، از آن استقبال میکنم؛ خیلی از فیلمسازان از همکاری با بچهها واهمه دارند و ترجیح میدهند حضور بچهها را در فیلمشان کمرنگ کنند اما الان دیگر برای من همکاری با بچهها خوشایند است، رگ خواب آنها را پیدا کردم و میتوانم بستری فراهم کنم تا خود واقعیشان را بروز دهند و با توجه به نیازی که در قصه است آن بازی که میخواهم را از آنها بگیرم.
مهمترین ویژگی بچهها قدرت باورپذیری آنهاست…
دقیقا و این یک حسن است. برخلاف بزرگترها، بچهها همهچیز را زود باور میکنند و فیلمساز میتواند جهان خود را به آنها بقبولاند. اما حضورشان در پروژه نیاز به مدیریت دارد. ما باید به این نکته اهمیت دهیم که کودکان، جهان منحصربه فرد خودشان را دارند.
اما بپردازیم به «تابستان داغ»؛ فیلمی که با بحران شروع میشود و مخاطب را درگیر میکند.
اساسا داستان «تابستان داغ» دو خط موازی را پی میگیرد که جایی این خطوط با همان تلاقی پیدا میکنند. ما در فیلم با دو خانواده از دو طبقه اجتماعی مختلف روبهروایم و هرچه داستان جلو میرود، میبینیم مشکلات و دغدغهها و چالش آنها شبیه به هم است.
مشکل مسوولیتپذیری! در واقع جنس مسوولیتپذیری میان این دو خانواده متفاوت است اما…
بله! در یک خانواده که فرهاد و نسرین (پریناز ایزدیار و صابر ابر) پدر و مادر هستند عدم مسوولیتپذیری پدر بیشتر است و در خانواده ایمان و سارا (مینا ساداتی و علی مصفا) مادر بیمسوولیت است. این دو خانواده در عدم مسوولیتپذیری وجه مشترکی با هم دارند. اما اصلیترین رکنی که در این بین و از عدم تفاهم مادر و پدر دچار آسیب میشود، بچه است. بله ابتدای فیلم با دغدغههایی که خانوادهها دارند آغاز میشود. با داستان دو خانوادهای که اگر توجه جدی به وضعیت خود نکنند حتما به بحران میرسند. ما با آرامش وارد داستان زندگی این خانوادهها نمیشویم.
به نکته خوبی اشاره کردید، آرامش در خانواده و فیلم «تابستان داغ» این لحظات را از مخاطب دریغ کرده است.
نوع روایت در فیلمها کاملا متفاوت است. ما در این فیلم مسیر را کمی معکوس رفتیم. خانوادهای که شرایط مطلوبی ندارند و فقدان این مساله باعث میشود در گیر حادثه شود؛ حادثهای که در نهایت سبب میشود این خانواده عملکردش را تصحیح کنند و به سمت افق روشن برود.
یکی از نقدهایی که به فیلم وارد میشود نادیده گرفتن نقش زن در اجتماع است. یکی از کاراکترهای اصلی این فیلم زنی است که از کار کردن بیرون از خانه منع میشود.
ما به هیچ عنوان قصد نداشتیم بگوییم زنان نباید مسوولیت اجتماعی برعهده بگیرند؛ در این فیلم ما به آسیبشناسی این موضوع میپردازیم. زنی که قرار است با وجود مادر بودن بیرون از خانه هم کار کند و نقش اجتماعی داشته باشد، همسرش چه وظایفی برعهده دارد و چگونه میتواند کمک حال او باشد. همه میدانیم مادر بودن یکسری مسوولیتها و وظایفی را با خود به همراه دارد و مادر نباید این وظایف را نادیده بگیرد. همه میدانیم از زمانی که بچه به دنیا میآید حداقل تا شش سالگی بیشتر نیازهای او به واسطه مادر مرتفع میشود و نکته مهمتر اینکه جامعه تا چه اندازه بستر را برای مادران شاغل فراهم میکند تا آنها بتوانند بدون دغدغه به کارشان بپردازند.
با طرح همه این موضوعات و خرده پیرنگهای متعدد فیلم اما برای رسیدن به مقصود نهایی فیلم مقدمهای طولانی دارد و مخاطب را خسته میکند.
«تابستان داغ» از آن مدل فیلمهایی است که باید مقدمه طولانی داشته باشد. برای نمونه از این دست فیلمها میتوانیم به «محله چینیها» رومن پولانسکی یا «کازابلانکا» اشاره کنیم که تازه بعد از سپری کردن سی دقیقه داستان فیلم باز میشود و اتفاق اصلی میافتد. در سینمای ایران هم میتوانم به « درباره الی» اصغر فرهادی اشاره کنم اما مشخصا در مورد «تابستان داغ » باید بگویم که تعدد کاراکترها و اهمیتی که کاراکترها در قصه داشتند و مخاطب باید آنها و وضعیتشان را به خوبی میشناخت تا با آنها همذاتپنداری کند، باعث شد با مقدمه طولانی سراغ حادثه اصلی برویم. اما در همان مقدمه طولانی هم خرده پیرنگهایی وجود دارد که باعث میشود مخاطب در طول فیلم به هیچ عنوان احساس خستگی نکند. من با اطمینان کامل میگویم که طیف قالب مخاطبان این فیلم را بدون خستگی و یک نفس دیدند وارتباطشان با آن قطع نشد.
خودتان به برخی اسامی اشاره کردید و جالب است که منتقدان هم گاهی فیلمسازان جوان را به کپیبرداری از فیلمسازانی چون اصغر فرهادی متهم میکنند. این در حالی است که هر فیلم پر از تعلیق و با جزییاتی را میشود به سینمای فرهادی نسبت داد.
آیا فیلم« تابستان داغ» شما را یاد فیلمهای آقای فرهادی انداخت؟
هم بله هم خیر. کلیت فیلم به هیچ عنوان تداعی و تشابهی برای من نداشت ولی چند صحنه ابتدایی فیلم که کاراکترها مدام یکدیگر را قضاوت میکنند این حس را به من میداد. اما از جشنواره فیلم فجر به این طرف بعضی از نقدها این بحث در مورد فیلم شما را مطرح کرد.
این نسبت دادنها شیطنتی بود که کسی هم دلیلی برایش نیاورد. من به آقای فرهادی ارادت ویژهای دارم و از ایشان بسیار آموختم و برای ایشان و جایگاهی که در سینمای ایران و دنیا دارند احترام بسیار زیادی قایلم. سینمای ایشان آنقدر جایگاه محکم و استانداردی دارد که ما اینجا در مورد کیفیت فیلمهای ایشان صحبتی نداریم. موقعیت ایشان در سینما اظهر من الشمس است. اما بحث اینجاست که سینمای ایران با آقای فرهادی شروع نشده که ملاکمان را سینمای این فیلمساز قرار دهیم. مثلا اگر فیلم «گزارش» عباس کیارستمی را امروز کارگردان جوانی میساخت، آیا نمیگفتند این فیلم شبیه فیلمهای فرهادی است؟ این در حالی است که میدانیم «گزارش» قبل از انقلاب و سال ١٣۵۶ساخته شده است. آیا آقای فرهادی «جدایی نادر از سیمین» را از روی «گزارش» ساخته است؟! یا به طور مثال آیا با نگاه به سینمای هیچکاک نمیتوان ردپای تاثیرپذیری را در کارهای آقای فرهادی یا دیگران پیدا کرد؟! اینها نمونههایی است که در جهان سینما وجود دارد و اصلا عجیب نیست. اصولا سینما یک تاریخ است و سینماگران همگی تحت تاثیر این تاریخ هستند.
این نظر و دیدگاه فقط در مورد فیلم شما نیست؛ فیلمسازان زیادی هستند که ساختههایشان را شبیه فیلمهای فرهادی میدانند.
دیگران را نمیدانم اما دوست دارم ازتفاوت روایی که «تابستان داغ» با فیلمهای آقای فرهادی دارد صحبت کنم. معمولا آقای فرهادی در آثارش دوربین را در وضعیت خاصی قرار میدهد، این دوربین یا دوربین روی سه پایه است یا روی دست. او زمان تدوین معمولا کنشها را به هم کات میزند و کاراکترها در مکثها و سکوتهایشان پیگیری نمیشوند. غالبا ایشان با نشان ندادن اتفاق اصلی مخاطب را ترغیب به دیدن فیلم میکند. اما در «تابستان داغ» به چه شکل برخورد شده؟ اینجا ما با سلکشنی از وضعیتهای دوربین مواجه هستیم؛ دوربین را روی دست، روی سهپایه و روی وسیلههای حرکتی قرار دادیم. برخلاف فیلمهای آقای فرهادی «تابستان داغ» از چند پلان سکانس طولانی برخوردار است. در این فیلم سکوتها نقش پررنگی دارند و هیچ عجلهای برای قیچی زدن پلانها نیست و برشها بر خلاف فیلمهای آقای فرهادی لزوما با کنشها اتفاق نمیافتند. نکته دیگر اینکه در «تابستان داغ »حادثه اصلی با جزییات به مخاطب داده میشود و مخاطب از کاراکترهای فیلم چند گام جلوتر است.
از ابتدا تصور میکردید که فیلمنامه «تابستان داغ» با آثار فرهادی شباهتهایی ایجاد میکند؟
زمانی که فیلمنامه دستم رسید اوایل سال ٩۴ بود؛ آن زمان اسم فیلمنامه «بچه» بود؛ در شروع پیش تولید و در ابتدای سال ٩۵ اسم را به «تابستان داغ» تغییر دادم. در فرم کلی از همان زمان و قبل از ساخت این تصور پیش میآمد که قرار است این فیلم شبیه و مدلی از کارهای آقای فرهادی شود اما برخورد من کارگردان با فیلمنامه در ساخت به گونه دیگر بود.
یعنی فیلمنامه را بازنویسی کردید؟
بله. سلسله بازنویسیهایی روی فیلمنامه انجام شد. بالغ بر سیبار فیلمنامه را با نوع سلیقه و نگاهم تغییر دادیم و فاکتورهایی به داستان اضافه کردیم تا به مدل نگاهم نزدیکتر باشد و تا میتوانستم فیلمنامه را با فاکتورهایی که خدمتتان عرض کردم یعنی نوع برخورد با سکانسها و میزانسنها و… از فضای فیلمهای آقای فرهادی دور کردم.
این فیلم چقدر طرح دغدغههای شما به عنوان کارگردان است؟ این روزها شاهد هستیم خانمها به شغلشان اهمیت زیادی میدهند و از سوی دیگر به وظیفه مادری که مهمترین مسوولیت است توجهی ندارند؛ فیلم «تابستان داغ» تاکید زیادی بر بیمهری مادر دارد. از رها کردن کودکان در خانه گرفته تا سکانسی که دست کودک (پرهام) با آب جوش میسوزد و مادر از روی خودخواهی به این مساله توجه نمیکند و فقط به حیات کار خود اهمیت میدهد.
مدتها بود میخواستم از روی رمان «کریمر علیه کریمر» ایوری کورمن فیلمی اقتباسی بسازم. در سینمای امریکا هم فیلمی با بازی داستین هافمن و مریل استریپ به کارگردانی رابرت بنتون سال ١٩٧٩ با همین نام از روی این رمان ساخته شد که به آسیبشناسی خانوده و ارکان آن میپرداخت و از مسالهای حرف میزد که مشکل اجتماعی است و اتفاقا الان کشور ما با آن روبهروست. قصه فیلم «کریمر علیه کریمر» اگرچه با رمان آن کمی تفاوت دارد اما به طور کلی در مورد این است که زن و شوهر فیلم نسبت به وظایف خانوادگی خود مسوولیتپذیر نیستند. مرد (داستین هافمن) به بهانه کار شبها دیر به خانه برمیگردد و زن (مریل استریپ) که به عنوان مادر مسوولیت نگهداری بچه را در خانه برعهده دارد احساس میکند در حقش ظلم شده است. هر دو در یک رشته درس خواندهاند و با هم در دانشگاه آشنا شدند؛ در ادامه داستان میبینیم مریل استریپ به تدریج نگران جایگاه شغلی خود میشود و یک شب بچه را میخواباند و وقتی داستین هافمن از سرکار بر میگردد به او میگوید این تو و این بچه و خانه را ترک میکند. با رفتن مریل استریپ در واقع دو نکته بررسی میشود اول اینکه مادر وقتی کودک خود را رها میکند به خلأ نداشتن فرزند خود و کمبود آن پی میبرد و نکته دوم که بیشتر متوجه داستین هافمن یا پدر داستان است اینکه او بفهمد که وقتی مادر در خانه نیست چه بازو و رکن مهم و تاثیرگذاری را از دست داده و متوجه شود پدر نمیتواند از عهده این نقش و مسوولیت اصلی خانه به خوبی بربیاید. نبود مادر باعث میشود که داستین هافمن به نقش مهم مادر و مسوولیت سنگین او در خانه پی ببرد.
داستان«تابستان داغ» هم بیشباهت به این رمان و این فیلم نیست.
دقیقا. من به دنبال اقتباس از «کریمر علیه کریمر» بودم و به نوعی این موضوع دغدغه ذهنم بود تا در این مورد فیلمی بسازم که فیلمنامه «تابستان داغ» دستم رسید. اما داستان اصلی نیاز به حذف و اضافاتی داشت که با نویسنده آنها را اعمال کردیم تا قصه در مسیر درست مهندسی شود. معتقدم شخصیت مادر در داستان کریمر علیه کریمر به شخصیت سارا (مینا ساداتی) در فیلم «تابستان داغ» نزدیک است. احساس کردم در جامعه فعلی ما چنین موضوعی و مشکلی مطرح است خانمها نیاز طبیعی به حضور در جامعه دارند واتفاقا جامعه هم به آنها نیازمند است پس باید این حضور مدیریت شده و با برنامهریزی صورت بگیرد که به عقیده من فیلمنامه تابستان داغ این ویژگی را داشت و ما تصمیم به ساخت آن گرفتیم. به نظرم آمد این موضوع نیاز الان سینمای ایران است.
نکته مهم دیگر در مورد فیلم «تابستان داغ» خاکستری نشان دادن کاراکتر پزشک است. با واکنشی از جامعه پزشکان مواجه نشدید؟
اتفاقا فیلم در جشنواره سلامت هم نمایش داده شد وجامعه پزشکی فیلم را دوست داشتند. در «تابستان داغ» عملکرد پزشکان کشور ما که قشر زحمتکش و تاثیرگذار جامعه هستند زیر سوال برده نشد؛ بحث ما در این فیلم خانواده است حتی به طبقه اجتماعی هم نگاه نداریم؛ در این فیلم دو خانواده داریم که با یک مشکل مواجه هستند. در این فیلم به عنوان انسان با این حرفه مواجه شدیم. ما در «تابستان داغ» بحث نقد کردن جامعه پزشکی به صورت مطلق نداشتیم تنها شغل کاراکترها پزشکی است و حالا به واسطه شغل پزشکی وارد جهان آنها شدیم و بخشی از مشکلات آنها را روایت کردیم.
متاسفانه یکی از مشکلات مهم برای به چالش کشیدن معضلات جامعه این است که مشاغل مختلف آستانه تحملشان پایین است و نقدهای وارده را نمیپذیرند.
از یک جهت اگر نگاه منصفانه به موضوعات داشته باشیم و آن طرف موضوع هم منصفانه به نقد وارد شده نگاه کند، مشکلی پیش نمیآید. ولی به نظر من نگاه کلی باید تغییر کند؛ اینجا نه بحث جامعه پزشکی است و نه طبقه فرودست. به این نکته باید توجه داشته باشیم که سینما نیاز به خوراک دارد و خوراک ما برای قصه تعریف کردن جامعه است و جامعه هم اضلاع و ارکان زیادی دارد. متاسفانه همه کسانی که در جامعه ما دارای لباس رسمی هستند به شکلی از این ماجرا مواظبت میکنند که هیچ نقد و آسیبشناسی به آنها وارد نشود و یک گاردی در این خصوص وجود دارد که در نهایت باعث میشود که بخش اعظم کاراکترهای سینما مردم عادی باشند. ما فیلم پلیسی نمیتوانیم بسازیم چون پلیس بد نداریم؛ فیلم سیاسی نمیتوانیم بسازیم چون از دیدگاه آنها آدم سیاسی بد نداریم و… این اتفاق خوشایندی نیست وقتی نتوانیم نقد نکنیم و آسیبشناسی نکنیم، این باعث نوعی فساد در جامعه میشود، فساد به معنای اینکه آبی که متحرک نباشد تبدیل به باتلاق میشود. باید حرکت کنیم تا دیده شویم، نقد شویم و دربارهمان صحبت شود تا بتوانیم خودمان را تصحیح کنیم.
با نگاهی اجمالی به بازی بازیگران، خوشبختانه جنس بازیها یکدست بود.
میشاییل هانکه جایی میگوید: «لذت بخشترین قسمت کارگردانی کار با بازیگر است» و من واقعا این جمله را قبول دارم و اصلیترین وظیفه یک کارگردان را بازی گرفتن از بازیگر میدانم. به غیر از این تجربه حضور در سینمای حرفهای به خصوص کار در کنار آقای ناصر تقوایی تاثیر زیادی روی من داشت. شکل بازی گرفتن آقای تقوایی شکل کارکردن آقای تقوایی برای من کلاس درس بزرگی بود؛ در کنار آن تجربه فیلمهای کوتاه و همکاری با بازیگران حرفهای از همان دوران مرا ورزیده کرد تا به شکل مطلوبی در کار اول سینمایی با بازیگران حرفهای و خوبی که شانس همکاری با آنها را داشتم، کار کنم تا نتیجه مطلوبی ارایه شود.
اگر بپذیریم که «تابستان داغ» نخستین کار شما بوده، برای بازی گرفتن از بازیگران با چالش مواجه نشدید؟
چالش اصلی در گام نخست اعتمادسازی است، این مساله نه تنها در کار با بازیگران بلکه در همکاری با همه عوامل حرفهای باید اتفاق بیفتد. میان همه تیم باید این اعتماد و ایمان ایجاد شود که کارگردان به کار خود اشراف دارد؛ بازیگران حرفهای به هر حال این دغدغه را دارند که آیا نتیجه کار قابل دفاع خواهد بود یا خیر! تلاش من در همان برخوردهای اول بر این بود تا این اعتماد و ایمان را به وجود بیاورم.
در این فیلم شما پشت صحنه هم با عوامل حرفهای همکاری داشتید. همکاری با هومن بهمنش و کیوان مقدم چگونه بود؟
هومن بهمنش دوست سالیان دور من است و حضورش بسیار موثر و همینطور کیوان مقدم عزیز که بینظیر است و البته تمام تیم «تابستان داغ» ستارهاند و واقعا شانس بزرگم این بود که با حرفهایها در فیلم اولم کار کردم. من از کمکهای هومن و پشتیبانیای که از این فیلم داشت خیلی ممنونم. آقای محمدعلی سجادی بسیار مشاور خوبی بودند و پدری کردند برای من در مسیر ساخت. همینطور سرمایهگذار فیلم خانم الهام فلاح که انسان فرهیختهای هستند. ایشان و همسرشان مهدی خدیور با نگاهی فرهنگی از ساخته شدن این فیلم حمایت کردند و در نهایت حضور و پشتوانه آقای نوروزبیگی به عنوان تهیهکننده که برای کل تیم مایه امید بودند.
برای ساخت فیلم اول سختی زیادی متحمل شدید؟
(میخندد) چیزی فراتر از سختی! کلمه سختی جان مطلب را ادا نمیکند. اما به طور کلی حرفه فیلمسازی حرفه سختی است و این سختی برای ساخت فیلم اول صد چندان هم میشود. نزدیک به دو سال برای این پروژه وقت صرف کردم تا قدم اول را به شکلی بردارم که در ادامه مسیر کاریام بتوانم راه را هموارتر کنم. ولی به هرجهت برای ساخت فیلم اول سختی زیادی تحمل کردم.
چند سال در سینما به کسب تجربه مشغول بودید؟
اگر از زمان شروع تحصیل حساب کنیم بیست سال
یادتان میآید نخستین مواجههتان با سینما
چطور بود؟
من متولد سال ۶٠ هستم. نخستین بار پنج سالم بود که با عمویم به سینما رفتم و فیلم دیدم. همانجا بود که سالن بزرگ و پرده نقردهای مرا به خود جذب کرد و محصور سینما شدم. سینما را به خاطر ذاتش دوست دارم و حاشیهها هیچوقت برایم جذاب نبوده و نیست چون اصلا به خاطر حاشیه وارد سینما نشدم که بخواهم تحت تاثیر آن قرار بگیرم.
در هر صورت دیده شدن بخشی از حرفه شماست…
دیده شدن بالاخره اتفاق میافتد؛ کسی نمیتواند جلوی فیلم خوب را بگیرد. فیلم خوب در هر صورت راه خودش را پیدا میکند و نیاز به شوآف نیست. فیلم خوب خودش را پرزنت میکند و مخاطب خود را پیدا میکند.
شما با دستیاری کارگردانی وارد سینما شدید؟
خیر. خیلی اتفاقی مسیر دیگری برایم رقم خورد که بسیار هم خوشایند بود البته این سوای تحصیلات دانشگاهی و آکادمیک من با موضوع سینماست. نخستین حضور حرفهای من در سینما به واسطه دوستی و هم دانشگاهی بودن با هومن بهمنش و حضور در گروه تولید فیلم «ناف» محمد شیروانی نخستین فیلم بلند او بود و در ادامه با کمک و معرفی دوست و هم دانشگاهی دیگرم نقی نعمتی وارد گروه فیلم سینمایی دوم آقای رهبر قنبری شدم و چون قدم بلند بود و آنها دستیار صدا نداشتند مرا به عنوان دستیار صدا انتخاب کردند و یک توفیق اجباری برایم شد که از مسیر صدا سینما را به شکل عملی تجربه و لمس کنم و کار کارگردانان مختلف را در مسیر ساخت فیلم از نزدیک ببینم.
این اتفاق مربوط به چه سالی است؟
کار آقای قنبری سال ٨١ بود؛ من میخواستم در گروه کارگردانی باشم اما چون کار بومی بود و با گویش آذری ساخته میشد و من آذری زبان نبودم گروه کارگردانی را هم از بین آذری زبانها انتخاب کردند تا با مردم آن منطقه ارتباط برقرار کنند و من هم که اصرار داشتم تحت هر عنوانی در این فیلم باشم، چون میخواستم همزمان با تحصیل رشته کارگردانی در دانشگاه به صورت عملی هم در سینما کار کنم، قبول کردند به عنوان دستیار صدا حضور داشته باشم چون تنها جایی که خالی بود همین دستیاری صدا بود. در ادامه به واسطه همین کار صدا با عبدالرضا کاهانی، وحید موساییان، علیرضا امینی و ناصر تقوایی هم کار کردم.
با حضور درگروه صدابرداری وکسب تجربه در این حوزه؛ چطور به کارگردانی تسلط پیدا کردید؟ همه میدانیم که حرفه صدابرداری از ظرافت خاصی برخوردار است.
به نکته خوبی اشاره کردید؛ وقتی فیلم« تنهایی باد» وحید موساییان را کار میکردم به پروژه «چای تلخ» آقای تقوایی معرفی شدم. آنجا قرار بود عنوان دستیار آقای اصغر شاهوردی -که همینجا برایشان آرزوی سلامتی کامل دارم- فعالیت کنم. خاصیتی که حرفه صدابرداری و دستیار صدایی دارد این است که برای چگونگی صدابرداری در تمرینهای بازیگران با کارگردان باید حضور داشته باشیم تا بدانیم میکروفن را کجا باید قرار بدهیم. پروژه ناصر تقوایی و در کنار او بودن برای من شانس بزرگی بود که خیلیها آرزویش را دارند. من در جایی که اصل مطلب را میشد یاد گرفت به صورت فیزیکی حضور داشتم؛ به عبارت دیگر حضور در کنار آقای تقوایی و تمرینهایی که ایشان با بازیگران و همه عوامل داشت برای من مستر کلاسی بود بیشتر از صدابرداری، به مدت سه ماه کارگردانی آموختم. هرچند با کارشکنیهایی که صورت گرفت پروژه «چای تلخ» آقای تقوایی به نتیجه نرسید و ناتمام ماند اما برای من همکاری لذت بخشی بود و من بعد از فیلم آقای تقوایی بود که سال ٨۴ نخستین فیلم کوتاه خودم را با نام «عشق یک روایت غمگین» که اقتباسی از ایتالو کالوینو بود، ساختم.
منبع: اعتماد